من اَز آن روز که در بند توأم آزآدمـ

^ چرا اینقَد بد خوآب شدم تازگیــآ ...

^ به زور میخوآبم و خیلی سـآدِه هم بیدآر میشمـ

^ اَصَن میخوام دونه دونه موهامو بکنمــ

^ دارم دیوونه میشمـ

^ کافی بود فقط یه نفر دیگه تو خانوادمونـ روزه میگرفت ،

^ اون موقعه من وضع سحری خوردنم این نبود

^ دیشب مــآکـآرانی خوردمـ ...

^ فِک کنم بآ آرد سمولینــآ نبود چون الان در حال حـآضر گشنمهـ

^ وای  این عکس مثه اتاقه منهـ

^ البته اتاق من به مراتب بدترهـ ، انگار بمب توش منفجر شدهـ

^ راه میری باید مراقب زیر پات باشیـ ...

^ ولی خدایی بهم ریختگی رو دوست دارمـ، خیلی

^ همه چی توش پیدا میشه

^ از ظرف میوه و لیوان چایی و دستمال گرفته تا

بطری های اب و اشغال تند و اتشین , cdو کیف ...

و هم چنین یه چیپس چی توزه فلفلی

که هنوز خورده نشده روی تخت افتاده !

^ من دلم میخواد بخورمشـ ولی نمیشهـ ، چقد سختهـ